کد خبر : 1494
تاریخ انتشار : پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 - 21:59

مددکار اجتماعی و خانواده:

کودک درون و نیازهایش در بزرگسالی

کودک درون و نیازهایش در بزرگسالی
کودک درون واژه ای که بسیار شنیده ایم، اما با این موجود دوست داشتنی زخم خورده چقدر آشنایی داریم ؟

به قلم سمیه جمشید دزفولی مددکار اجتماعی و خانواده

کودک درون واژه ای که بسیار شنیده ایم،
اما با این موجود دوست داشتنی زخم خورده چقدر آشنایی داریم ؟
استادان بسیاری از خودشناسی برای ما سخن میگویند و ضروری بودن این دانش و چگونگی نجات ما پس از این آموزش از افکار و رفتار منفی گفته اند.
به راستی زمانی که ما هنوز با کودک درون خود در صلح نیستیم این خودشناسی با هر فرمول امکان پذیر است؛پس لازمه‌ی خودشناسی آشتی با کودک درون است همان احساسی که سالها سرکوبش کرده ایم و از آن فرار میکنیم.
معمولاً اکثر انسان ها از سن بلوغ و با تغییرات جسمی و روحی با نقاب های مختلفی که در نقشهای زندگی می‌زنیم از او فاصله میگیریم از کودکی که اگر در ما و کنار ما باشد به تمامی خواسته هایشان پاسخ مثبت میدهدو ما نادانسته اورا با برچسبهایی که دیگران به ما زدند و پذیرفتیم او را از خود فراری ودردمند کردیم.
کودک درون همان موجود شاد دوست داشتنی است که به یاد دارد تمام خاطرات خوب و آرزوها و آرمانهای و وعده‌هایی که به خودمان داده بودیم با فراموش کردنش گویی تمامی آنها را به خاک سپرده ایم.
آری باید برای ادامه زندگی بهتر یک کالبد شکافی عمیق کنیم تا از تاریکی ذهن و قلبمان دنبال دریچه

نوری بگردیم که نامش کودک درون است.
سختش نکنم این کودک مهربان با کشیدن یک نقاشی با انجام دادن یک کار خوب برای خودت با گوش‌دادن یک موسیقی شاد بادویدن و بخشیدن یک نفر دوباره خود را به ما نشان میدهد.
فقط کافیست بیاد بیاوریم که چگونه لذتهای کوچک مثل بازی کردن و خوردن یک بستنی به ما شادی های بزرگ میداد .
و اینگونه ارتباط ما آغاز میشود؛در خلوت خود بنشینید و بارها از او بخواهید که شما را ببخشد اسمش را صدا بزنید،تا فراموش کند چگونه در غمهایش رهایش کردید به او بگویید که چقدر دوستش دارید و در این روزهای تلخ وسخت به بودنش درکنارتان نیازمندید و اینجاست که حسش خواهید کرد اما اینبار اورا نگهدارید هر روز صبح به قهرمان زندگیتان در آینه روشویی سلام کنید و روزی چند بار اورا در آغوش بکشید بدون ترس از قضاوت دیگران همان کسی که همیشه کنار شما درونتان جنگید و اوتنهاکسیست که درختان میکند وهرگز از سمت او ترک نخواهید شد.

در درخششی از نور کودکی با بندهای تاریک نشسته بود نگاهم خیره شد به منبع نور که از سینه آن کودک بود تنش پر از درد جسمش زخمی نگاهش معصوم چشمانش پر ز اشک لبانش لبخند هنوز امید در چشمانش موج میزد گویی دستانش آغوش مرا طلب میکرد منی که در ظلمت و بیداد زمان در تاریک ترین نقطه زندگیم ایستاده بودم
به سمت نگاه مهربانش رفتم آغوش گشود و به آغوشش کشیدم بند از تنش گسست پدر من حل شد گویی دوبال پرواز بر شانه های خسته ام رشد کرد

حال پر برای پرواز داشتم عشق برای آغاز
و این من دوباره و آغازی نو همان گمشده ای بود که سالها به دنبالش میگشتم بیرون از خودم و من نمی‌دانستم که بیخود شده ام من گمگشته ام را در خود یافتمحال شادم وشاد زیستن را میدانم و پای کوبان باخودم به سمت قله‌های اهدافم در حرکتم

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 2
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

سجاد پنج‌شنبه 4 بهمن 1403 - 22:18

بسیار عالی

شیما جمعه 5 بهمن 1403 - 18:07

بسیار عالی